من دوست محسن چاوشی هستم، از او انتقاد میکنم ! چون دوست دارم موزیک های بهتری از او بشنوم ...

لیلا رضایی: حواشی اخیری که برای محسن یگانه اتفاق افتاد این روزها بیش از هر چیز دیگر امان او را بریده است. او این روزها به جای اینکه کار کند، احساس خستگی میکند. از شایعاتی مبنی بر سرقت ملودیهایش و حرفها و حدیثهای اینچنین گرفته تا عدم پرداخت دستمزد نوازندههای کنسرتهایش و دعواها و کشمکشهایی که با دوستانش داشته و... او حرفهای بسیاری برای گفتن دارد. این گفتوگو قطعا بلندترین و جامعترین گفتوگوی یگانه با رسانه هاست. او پیرامون همه اتفاقات بد و خوب اطرافش صحبت کرده است. جواب همه حاشیههای پیرامونش را که پیشترها دربارهاش سکوت کرده بود داده است. تقریبا از اوایل شروع کارش تا کنون! این گفتوگو شاید نقطه عطفی در زندگی هنری محسن یگانه باشد به همین دلیل خودش خواسته این نکته را یادآور شویم که اگر حوصله ندارید خواندن این گفتوگو را آغاز نکنید اما اگر خواندیدش تا انتها ادامه دهید. ...
- محسن یگانه همواره یکی از خوانندههایی است که اگر هم دنبال حاشیه نباشد، حاشیه دنبال آن است. این روزها هم که این داستانها بیش از همیشه حول و حوش او در جریان است. این حاشیهها از کجا ناشی میشود؟
این مدت تاوان بزرگی است برای کسی که در ابتدای کار بیحاشیه شروع کرده است. این مسائل تازه ختم میشود به اینجا که این قدر شاخه شاخه شود که شخصی از اهالی مطبوعات به حاشیههای من اضافه شود. این غیر عادلانه است. حس میکنم به ته خط رسیدهام! ولی کوتاه نمیآیم و سرم را خم نمیکنم.
من از ابتدای کارم، کاری به کار کسی نداشتم، یا توی خانه مشغول کار بودم یا در دفتر و استودیو بودم و توی کامپیوترم. تفریحم فقط همین چیزها بود. آدمی نبودم که بخواهم دائم به خوشگذارانی و مسافرت بگذرانم و همیشه از وقتم برای پیشرفت کارم استفاده کردهام. نه آمدهام کم و کاستی که در کارم بوده را با ضربه زدن به دیگران جبران کنم و نه چیز مشابهی. ولی بعداز اینکه آلبوم «رگ خواب» موفق شد، با تمام ایراداتی که داشت و خودم هم میدانم، دومین آلبوم بود که با موفقیت روبرو میشد چون طبق تصمیمی که خودم گرفته بودم؛ از همان انتشار آلبوم «نفسهای بیهدف» عهد کرده بودم سه آلبوم اولم را با موفقیت تضمین شده وارد بازار کنم. آلبوم «نفسهای بیهدف» واقعا موفق بود در حد خوش. درست است شاید آنچنان منفجر نشد ولی وقتی از قبل و خرد خرد ترکها لو رفته بود و پخش شد هر کدام به اندازه خودش در بازار سرو صدا کرده بود. این آلبوم یک پکیج بود و برای من تبدیل به یک موفقیت شد. همه فکر میکردند چون قبلا غیرمجاز کار میکردم حالا حتما به مشکل بر میخورم اما این طور نشد.
- یعنی شما اصلا به این قبیل مشکلات بر نخوردید؟
- این تناقضها چه چیزهایی بودند؟
آلبوم دوم لو نرفته بود. اما همه میدانستند که هر قطعهای که بیاید، به تنهایی خوب خواهد بود. ولی وقتی یک جا بیاید تبدیل به یک اتفاق خواهد شد. در کل مجموعه رگ خواب با تمامی نقصها و ایراداتی که داشت، و با تمام ضعفها و نقاط مثبتی که داشت، پله عجیبی برای من بود. خیلی چیزهایی که قبلا لمس نکرده بودم را با این آلبوم تجربه کردم. مثلا شاید بشود مقایسه کرد با تفاوتهای یک گوشی خیلی ساده و یک گوشی پر از امکانات. من نه نقطه «آ» را در نظر گرفته بودم و نه نقطه «ب». تنها کاری که کردم این بود که تفاوت این دو نقطه را با هم حس کردم. در واقع این فاصلهها را حس کردم. متوجه شدم که پیش از این چیزهایی را لمس نکرده بودم. لمس نکرده بودم که بتوانم اکثریت مردم را با خودم همراه کنم. آن چیزی برای من مهم است که در بیرون میشنوم، نه اینکه فلان مجله من را به عنوان بهترین خواننده انتخاب کند و نه هیچ چیز دیگری. حتی فروش آلبوم. هیچ چیز برایم ملاک نیست و فقط ان چه که بیرون و در میان مردم میبینم را ملاک قرار میدهم. به تعریفها توجه نمیکنم، به اصل کار توجه میکنم. به اینکه چه کسی کارم را گوش میدهد و چه کسی گوش نمیدهد توجه میکنم و آنجاست که با خودم خیلی عادلانه، شکست و پیروزی خودم را تقسیم میکنم. من منتظر میشوم کار بیرون بیاید و ببینم شنیده میشود یا نه؟ آلبوم دوم این اتفاق برایش افتاد و یک سری افراد به یکباره به سمت من برگشتند به این دلیل که یک نفر پیدا شد که آمد در بازار و با چند تراک بازار را گرفت دست خودش!
قطعه «سوکت» سرو صدا کرد، آلبوم «رگ خواب» سر زبانها افتاد. یک سری هم دیدند و به این فکر کردند که یکی آمده و همین طوری دارد جلو میرود و اصلا نمیایستد و قدمهایش هم همین طور مدام بلندتر میشود. نتوانستند این موضوع را قبول کنند. شاید برای بعضیها قابل درک نبود. الان در موقعیتی هستم که یک عده شاید تحمل دیدنم را نداشته باشند. یک عده هم خودشان نتوانستهاند پیشرفت کنند و به موفقیت من حسادت میکنند. یک عده شاید نخواستهاند شکست خود را تحمل کنند و به موفقیت یک نفر مثل من گیر دادهاند. منی که از همان سالهای اولیه پخش تراکهایم. به مرور زمان و قطعه به قطعه جلو آمدم! نه جلوی کسی رژه رفتم، نه رفتم قایم شدم داد بزنم. من همین جوری بودم و همان جوری که بودم ماندهام. اصلا تغییری نکردم.
اما ماجرا از همان روزها شروع شد. یکی گفت صدایش افکتی است، یکی میگفت مغرور شده است. یکی دیگر میگفت مدیریت خوبی بالای سرم بوده، دیگری انگ رانت فرزند فرزند شهید داشتن را گذاشت کهای کاش نمیگذاشت. بعضی از دوستان مطبوعات که میدانم کارشان عمدی نبوده ولی بعضی دیگر واقعا عمد در کارشان بوده و این یک بیماری است. یکی دوبار هم این بحث باز شده که اصلا دلم نمیخواسته باز شود. به گفته شما شاید یکی وقتی بخواهد رشد کند بیشتر دیده میشود و رویش فوکوس میشود. این هم رفت روی همان نکاتی که دنبال بهانه بودند و میخواستند به عنوان بهانه از ان استفاده کنند. این گونه انگها را به من زدند و گفتند فلانی رانت دارد. در کل شاید بدشانسی من است که بعداز ۲۶ سال که از خیلی از رانتهای این فرزند شهیدی استفاده نکردم و میتوانستم استفاده کنم و فقط انگش را به من زدند. خیلی هم حرف زدن در این مورد حداقل برای خودم جذاب نیست. دیگر واقعا خسته شدم. دیگر بریدم و توانم کم شده است. باز هم ناتوان نیستم و زورم به خیلی چیزها میرسد ولیای کاش،ای کاش،ای کاش، این اتفاقات نمیافتاد و آن وقت آن حضور واقعیام را نشان میدادم.
در حال حاضر مثل کسی میمانم که هزاران مشت خورده و حالا رفته به مسابقه اصلی! این الان زیاد جذاب نیست. شاید اگر راحتتر میامدم اتفاقات دیگری برایم میافتاد. شاید را برای این میگویم که مدام پیش خودم فکر میکنم قرار بوده این ضربهها را بخورم و با شدت بیشتری و با یک علاقه و نفرت و کینه دیگری این طور اکتیو کار کنم و اینرسی بیشتری ایجاد شود و به جلو پرتاب شوم.
- پس چرا حرف نمیزدید و به کسی چیزی نمیگفتید؟
- خوب خودتان هم مقصربودید قبول دارید؟
- به چه بهانه و به چه مناسبتی؟
یک مدیر برنامهای داشتم که قبل از من کسی اسماش را نمیدانست. همه افراد دورو برم را با ایشان آشنا کردم. در حالی که او نه تجربهای داشت در زمینه مدیر برنامگی و نه چیزی! اگر هم چیزی بلد است از روی دست تهیه کنندههایی یاد گرفته که من در مسافرتهایم با آنها کنسرت میدادم. مثالهایی از این دست زیاد است. منی که اصلا صدایم در نمیآید و تا به حال از من گلگی نشنیدهاید، حالا به جایی رسیدهام که این همه گله میکنم. همیشه میگویم هر اتفاق بدی که بیافتد خودم مقصرم.
مثلا فلان خبرنگار بیاید با من مصاحبه کند و بعد آن را ببرد شبکه فلان پخش کند و امضای من را جعل کنند و از این دست کارها! این دوستان به ظاهر مطبوعاتی و به ظاهر مدیر برنامهاند. چرا که تا دیدند من مقداری سکوت کردم و کاری نکردم فلان مطبوعاتی رفت سراغ فلان مدیر برنامه و با هم دست به یکی کردند. من هم مدام میگفتم جواب ابلهان خاموشی است. اما چند وقت پیش یک اسام اس برایم آمد با این مضمون که حرف حق جواب ندارد. با خودم گفتم راست میگوید. چرا نباید حرف بزنم؟ همه مردم در مقابله با چنین مسایلی یا فکر میکنند یا فکر نمیکنند. من چه تضمینی دارم که مردم روی من چه فکری میکنند؟
من سعی میکنم زیاد افتابی نشوم. هر بار که عکسی از من بیرون میآید خودم تمایل چندانی به آن نداشتهام. البته نمیخواهم بگویم این کار، کار درستی است. میدانم که اشتباه هم هست که تا به حال تیزر و ویدیویی ارائه نکردهام. درست است که با وجود همه این کارهایی که نکردم توانستم موفق شوم. ولی من هم یک ادمم با عقاید خاص خودم و این ضعف من است.
برای یک سوپر استار که هنوز هم نشدهام امیدوارم کم کم به آن سمت و سو بروم، خیلی چیزها لازم است که متاسفانه من آنها را رعایت نمیکنم. اگر این اصول نباشد ممکن است یک سری منفعتها را نداشته باشم ولی قرار نیست اگر اینها نباشد من متضرر شوم. این جوری شد که الان دارم ضرر میکنم. در مطبوعات حرف نزدم و ساکت ماندم. یک عده میآمدند و کاری میکردند و آن را در فیس بوک و سایتهای دیگر میگذاشتند و یا اخبارش را در مجله چاپ میکردند و من هیچ جوابی ندادم. چون حقی هم نداشتم جواب بدهم. چه کاری از دستم بر میآید؟ بروم بنشینم توی فیس بوک بیانیه صادر کنم؟ من یک وبلاگ خصوصی دارم که حدود ۲-۳ هزار نفر از طرفدارانم به ان جا میروند و بازدید میکنند. همین و بس!
- ارتباط مستقیم دارید؟
- چرا فکر میکنید مستحق این نیستید که تریبونی داشته باید تا حرفهایتان را بزنید؟
- و حالا قرار است چه کار کنید؟
- اما با وجود همه کارهایی که کردهاید از همکاری با دیگر خوانندهها نیز دریغ نکردهاید. انها تاثیر منفی بر روی کارتان نداشتهاند؟
یک وقتهایی یک سری خبرها از من منتشر میشد و مثلا فلان مجله بر میداشت فلان شایعه یا خبر را در مورد من مینوشت و هفته بعد فلان برنامه شبکه ماهوارهای در مورد من هر چیزی که دلشان میخواست خوب یاد بد، میگفت، چه میتوانستم بکنم؟ خوب هم که بگویند لطف بیخود و بیجا کردهاند. چون معتقدم شاید اصلا من گاهی شایستگی تعارف و تعریف را ندارم. من اصلا حق ندارم اجازه بدهم مخاطبم من را بزرگتر از خودم ببیند و بیشتر از من فکر کند. او میتواند من را هر جور که میخواهد ببیند
وگرنه من همان حبابی میشوم که اگر دست به آن بزنید میترکد. آن وقت است که میگویند این همان کسی بود که این همه ادعا میکرد و... سریع میترکم. به همین دلیل واقعا خسته شدم. جوابهایی برای خیلی چیزها داشتم و نمیگفتم. ولی الان به نقطهای رسیدهام که تصمیم گرفتهام جواب بدهم.
چند روز پیش توهین بزرگی به من شد. به این دلیل میگویم توهین که من اصلا از این دست آدمهایی نیستم که در آهنگسازی، ترانه، تنظیم، روی استیج و.. دروغکی اشک بریزم و دروغکی بخندم. من دروغکی نیستم کلا!
همینی که هستم، هستم. صادقم، به صداقتم نمیشود شک کرد. شاید در نواخت روزگار، گاهی تند بروم و گاهی آرام پیش رفتهام یا شاید قبلا تند بوده و اما الان عوض شده و کند شده است. ولی میتوانم بگویم صادقم. همین! نه اینکه ذاتم عوض شده باشد، یک سری چیزها در من تغییر کرده است.
- از عمده بارز این تغییرات میتوان آشتی کردن با بنیامین را نام برد؟
- در خصوص کاور کردن قطعات و صحبتهایی که اخیرا در این رابطه شده چه میگویید؟
با این اوصاف که من دارم پیش میروم اصلا بیایند بگویند فلان اهنگم دزدی است. ولی من برایشان جواب دارم. اصلا شمایی که این حرف را میزنید، دلیل و مدرک بیاورید. اگر سند و مدرک آوردید قبول! سر بچرخانید میبینید اینقدر از این دست اتفاقات افتاده و اهنگهای دیگران را کارو کردهاند و اسمی از آهنگساز اصلی آن نبردهاند. شما آلبوم علی لهراسبی را نگاه کنید، جایی که من شاعر و آهنگساز بودهم، نوشتهام شاعر و آهنگساز، جایی که نوشتهام شاعر، شاعر، اگر آهنگی بوده بر اساس قطعهای یونانی نوشتم و.. جایی برای گاف دادن نگذاشتهام که کسی الان بخواهد آنها را بهانه کند. دقیقا اسمم را نوشتهام که من شاعر این آهنگ کاورم و دستمزد شعرم را هم میگیرم. خیلی هم آهنگ زیبا و شنیدنی بوده که در آلبوم علی لهراسبی «سزامه» نام گرفته است. «چشمامو بستم» علی لهراسبی، آهنگی از دسپینا واندی، که خیلی هم قطعه شیرینی است. این اتفاقی است که هر جای دنیا ممکن است بیافتد. اصلا یک موقع خوانندهای آهنگی را فقط برای کاور میآورد و یا خود من به کسی پیشنهاد ان را میدهم. هیچ اشکالی ندارد. که اهنگهای شنیدنی به زبان فارسی شنیده شوند. اگر من کاری را کاور کردهام حتما جلوی آن نوشتهام. من اگر یک درصد دسترسی داشتم به دسپینا واندی یا مدیر برنامهاش حتما از او اجازه میگرفتم. من موقع کار اصول اخلاقی را رعایت میکنم. با وجودی که مرجعی نداریم که مراجعه کنیم به آن، و بگوییم فلان خواننده چنین کاری را کرده است. هنر چیزی نیست که بخواهی با اصول دیگر مقایسهاش کنیم. یک دسترسی میگویم هزارتا دسترسی باید از توی آن در بیاوریم.
- اما در همین گیر و دار صحبت از این شده بود که میخواهید در کنسرتهای خود از نوازندگان خارجی استفاده کنید. این یعنی همان دسترسی! اما عملا این اتفاق نیفتاد. گویا این تبلیغی بود برای هرچه شلوغتر شدن کنسرتتان! آیا حضور نوازندههای خارجی در کنسرتتان یک بلوف تبلیغاتی نبود؟
اگر هم کارهایی که مثال زدند را بزنند در سایت شازم که یک سایت مرجع است ببینند آهنگها از لحاظ استکترون اهنگی شبیهش است یا سرچ کنند و ببیند مشابه آن هست یا نه؟ نیست. چون خودش آنالیز میکند کل موسیقی دنیا را و اعلام میکند که فلان آهنگ شبیه کدام آهنگ است. من تمامی راه در روها را بستهام. کسی نمیتواند ایرادی بگیرد از کارم. الان این خانم هلنا و آهنگ دنیای رویایی که میگویند آهنگ سکوت از آن برداشته و برگرفته شده، فکر نکردند چگونه میخواهند ثابت کنند؟ احتمالا این دوستان ورژن ترکی که خواننده اش از روی قطعه سکوت من کاور کرده است را شنیده اند!! اگر به تاریخ ریلیز این قطعه نگاه می کردند حتما متوجه اشتباهشان می شدند. پس معلوم است که اینها سواد این کار را ندارند.
- در مورد آهنگ رگ خواب چطور؟
یک خواننده برای چه میاید توی سالن و همه میآیند بلیت میخرند و به کنسرت میآیند؟ خوب اگر بنا به شنیدن صدای او باشد که خودشان از آلبوم میتوانند بارها آن را گوش کنند. دلیلش این است که چه خوب و چه بد، به دلیل اجرای زنده آنهاست که هزینه میکنند، و میخواهند خواننده را ببینند. اکثرا هم به خاطر لایف استایل آن خواننده هاست که ببینید تلخ است، شیرین است، خنده دار است، سخت است خوشحال است سیاسی است و... یا هر چیز دیگر!
آن ادم میآید میایستد روی سن و حرف که میزند سالن میترکد. من چند سال پیش که اصلا معروف نشده بودم، اگر دو جمله حرف میزدم دوستانم بلافاصله اعتراض میکردند که چقدر مثلا حرف میزنی! اما الان من دو جمله ساده میگویم و کل سالن برایم دست میزنند. این برای چیست؟ برای این است که من متفاوتم از ادمهای دور وبرم. نه اینکه بگویم بهترم هستم، نه! فقط برای این است که من کمی بیشتر دیده میشوم. من فکر میکنم الان شرایطی است که من بتوانم راحت زندگی کنم. راحت نه از این نظر که مثلا به راحتی بتوانم بروم پاساژ و خرید کنم، شاید بیرون نروم، و میان مردم نروم. ولی حق من است راحت زندگی کنم. باید طوری رفتار کنم که کسی من را نبیند تا اذیت نشوم. خجالت میکش